خاطرات ویژه سرلشکر صفوی فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - پاسداران

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن





کتاب "از جنوب لبنان تا جنوب ایران" که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی خاطرات سید رحیم صفوی را منتشر کرده است، حاوی نکات جالبی از حالات و رفتار این فرمانده است. بدون هیچگونه توضیحی توجه شما را به بخشی از خاطرات سردار سید رحیم صفوی که قابل تامل نیز است جلب می کنم .

جناح بندی های سیاسی در اصفهان :

نیروهای انقلابی و سیاسی شهر از همان ابتدا به دو گروه تقسیم می شدند: یک گروه نزدیک به مرحوم آیت الله خادمی بودند که بعضی از آن ها سابقه انقلابی و همراهی با امام(ره) و شهید بهشتی را داشتند و از جمله بنیان گذاران دفتر حزب جمهوری اسلامی در استان اصفهان بودند و به تبعیت از دفتر مرکزی که در تهران قرار داشت به فعالیت های خود ادامه می دادند. تفکر مقابل یا گروه مخالف آن ها نیروها و افرادی بودند که با آیت الله طاهری در اصفهان ارتباط داشته و هماهنگ بودند. افرادی چون، آقای شیخ عباسعلی روحانی، حجت الاسلام عبد الله نوری، آقای قمصری، آقای عطریان فر، آقای کرباسچی و آقای ساطع از آن جمله بودند. طیف مزبور به عنوان یک جناح مخالف علیه حزب جمهوری اسلامی و موسسین اصلی آن در تهران و اصفهان دست به تبلیغ و فعالیت می زدند. شهر اصفهان میدان تاخت و تاز این گروه بود و مواضع ایشان نه دوستانه بلکه خصمانه بود و در سخنرانی ها صریح و بی پرده علیه مسئولین حزب سخن می گفتند و بعضی از طرفدارانشان آشکارا به شهید بهشتی اهانت می کردند. افرادی که نام بردم با نفوذی که بر بیت آیت الله طاهری امام جمعه اصفهان داشتند در کارهای دولتی و اداری و انتصاب و تعیین مدیران اجرایی مراکز مختلف استانف دخالت کرده و از نیروهای همفکر خودشان در پست های مدیریتی استفاده می کردند. البته شخص آیت الله طاهری فردی انقلابی و زندان کشیده بود و فرزند عزیزش در جبهه های جنگ در منطقه چزابه شهید شد و در طول سال های دفاع مقدس آیت الله طاهری بارها در جبهه های جنگ حضور داشتند، اما مشکل اساسی وی این بود که از خود استقلال رای نداشت و تحت تاثیر افکار آقایان حجت الاسلام عباسعلی روحانی و حجت الاسلام عبدالله نوری قرار می گرفت.

این وضعیت حتی در دوران جنگ و سال های دفاع مقدس وجود داشت. خاطرم هست که بعد از شهادت حاج حسین خرازی _ در سال 65 _ فرمانده لشکر امام حسین(ع)، برادر محسن رضایی که در آن زمان فرماندهی کل سپاه را به عهده داشت، به من گفت: « آقای علی زاهدی را به عنوان فرمانده جدید لشکر معرفی کنید و خوب است که از آیت الله طاهری هم در معارفه فرمانده لشکر دعوتی به عمل آورید.» من هم تلفنی از آقای طاهری دعوت کردم که برای معرفی فرمانده جدید به ساختمان انرژی اتمی که محل استقرار لشکر امام حسین(ع) بود بیایند. ایشان هم پذیرفت و حضور پیدا کردند. قبل از آن که به سالن اجتماعات وارد شوم، برادر علی زاهدی را خدمت آیت الله طاهری معرفی کردم؛ وی هم از انتخاب فرمانده جدید لشکر امام حسین(ع) استقبال کرد و گفت: « شما بروید مشغول شوید تا من هم وضو بگیرم و بیایم.» بنده هم رفتم و در جمع مسئولین لشکر مشغول سخنرانی شدم و مقدمات معرفی برادر زاهدی را فراهم کردم؛ اما به یکباره دیدم، طلبه ای دوان دوان خود را به من رساند و یک تکه کاغذ را از طرف آقای طاهری به من داد که در آن نوشته بود: «این فرمانده را معرفی نکنید، به هیچ وجه من قبول ندارم.» در آن لحظه من حسابی ناراحت شدم، اما با عزم و اراده ی محکم، برادر علی زاهدی را معرفی کردم و مسئولین تیپ های لشکر را به همکاری و هماهنگی با ایشان دعوت نمودم. بعد از اتمام جلسه به سراغ آقای طاهری رفتم و با یک عصبانیتی خطاب به ایشان گفتم: «آقای طاهری شما ما را مسخره کرده اید، مگر چند دقیقه پیش نگفتید که بروید فرمانده جدید را معرفی کنید.» وی در جواب من گفت: « آقای آقا رحیم من قبول دارم، اما شما جواب این ها را بدهید.»

 

من دیدم که آقای کرباسچی استاندار اصفهان و شیخ عباسعلی روحانی خود را از اصفهان به محل لشکر رسانده بودند و آقای عباسعلی روحانی، خطاب به من گفت: « این چه کاری بود که شما کردید؟ لشکر امام حسین(ع) را به ... کشیدید و چرا این فرمانده را منصوب کردید؟» من در جواب آن ها گفتم: « این مسائل به شما هیچ ربطی ندارد. بحث لشکر و جنگ به امام مربوط است و ما تابع فرمان و دستور امام هستیم و باید فرمانده لشکر کسی باشد که در جبهه های جنگ در مقابل دشمن در عین حمله و دفاع، جان بچه های مردم را حفظ کند و با طرح ریزی درست عملیاتی با بیشترین پیشرفت و موفقیت کمترین شهید را بدهیم؛ این شما بودید که اصفهان را به همان چیزی که گفتید، کشیدید. اصلا شما به چه حقی وارد پادگان لشکر شدید و به چه حقی در امور لشکر و جنگ دخالت می کنید.» من منتظر بودم که استاندار اصفهان هم حرفی بزند که هر دوی آن ها را از آن جا بیرون کنم و واقعا هم این روحیه را داشتم که این کار را بکنم ...

 

منبع : کتاب  از جنوب لبنان تا جنوب ایران - خاطرات سردار سید رحیم صفوی - انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی .

با تشکر از شریف نیوز و مرکز اسناد انقلاب اسلامی



نویسنده : ابوذر منتظرالقائم » ساعت 9:35 عصر روز دوشنبه 85 آذر 13